-6560\\\\") OR 2992=9110 AND (\\\\"wAKX\\\\"=\\\\"wAKX
-
جاده ای رو به خدا
*آسمان سرد و نمور *برتنش ابر لجوج و *چه کم حوصله رعد *کی شود ساعقه وار شعله کشد بر جنگل چه کسی خواهد دید سایه ای از باران* گر که روشن شود چادر شب با مهتاب* خاک اسیر در دایره گرد زمین* سفره ای از التماس و تشنگی پیشکش ابرها کرد* قلب آسمان گرفت رنگ سرخی به خودش مثل اشک لاله ها* دل من میخواهد پرسه ها دراین هوا* از سر کوچه دل تا جاده ای رو خدا* خوش کرده کنج دلم واژه ای از جنس آه* گر که هایش بکنم غرق گریه میشود چشم خشکیده راه. ****باران ابراهیمیان*****
-
شعر نقش خیال
لبخندی از لب شعر افتاده کنج دفتر هق هق کنان فعلی رسیده خط آخر بر سربرگ دفتر نوشته ام رهایی آزاد گشته سروی در باغ سبز باور در آسمان چو ابری پیچیده ام به بادی او میکشد دلم را تا دور دست خاور چون شب سرای عاشق مدیون نور شمعم چرخی بزن پروانه بر دور کوه صبرم عمریست پا به پایش در کوچه ها دویدم یک سایه از من و او بر دیوارهای کوچه نقش خیالی از ما در ذهن سایه باقیست آخر کی دوامی بر نقش های واهیست؟ باران ابراهیمیان
-
اشک ارغوانی درخت
لاله عباسی دردانه ما؛ پیچ خورده در باور سرخابی خود*** گل سرخ خشکی وسط دفتر شعر؛ گر چه پژمرد ولی عطر ضعیفی از باغچه را با خود داشت*** حرفها میجوشید در میان باد و درخت باغچه اما غرق سرخابی ها دگر از آن گل سرخ سراغی نگرفت*** آفتاب کج میکرد دکل کشتیش را کم کم٬ دریایی از پاییز هم روی زمین مواج بود*** روی ساحل باغچه ها پرشدازاشکهای ارغوانی درخت ٬ جز بهار چه کسی پیرهن دلداری را به تن درخت ها سبز میکرد*** ****باران ابراهیمیان****
-
الان وقت زندگیست …
نمیدانم این ذهن هاست که خاطرات را در بند کشیده٬ یا گذشته ها مارا اسیر خویش کرده حال اغلب٬قربانیست و عجیب در گذر است تا به گذشته ها برسد و این ماییم که در جبر لیز خوردن زمان٬ بی هوا سر میخوریم یا به قبلی که رفته و بعدی که نیامده ٬ همیشه درقصاص قضاوتی که چرا شد و چه میشود مجازاتگر خویشیم٬ درمنظره الان یک منه بیرنگیم و منتظر معجزه رنگین کمان قبل از بارانی که نیامده فرصتها را تشنه میکشیم٬ باید امروز از چشمه خورشید مشتی نور برداریم و بپاشیم روی ساعت اکنون تا دیگر تیک تیک نکند بی حسی و پر از باور بودن بشود ثانیه ها و از دکه ابر٬ باران بخریم تا بشوییم آینه روح را کسی از روح پر از زنگارش انتظار زندگی نخواهد داشت. ****باران ابراهیمیان****
-
فرار فصل برفها
حریر باد و بوی خاک ٬طلیعه های آفتاب** تظاهر جوانه ها٬ بروی شاخسار تاک** هلهله پروانه ها ٬پایکوبی بنفشه ها** صدای بال بلبلان٬ هیاهوی سبزه ها** فرار فصل برفها ٬گل دادن شکوفه ها** دویدن امید و شور ٬در رگ آبشارها** میکشد روی سرش٬ چادر نیلی آسمان** ذکر شکوفه بر لبش٬ سجاده پهن میکند زمین** نیت میکند زمین٬ دشت پر از آلاله را** اجابت میکند خدا ٬این خواهش هر ساله را** بهار با دامنی بلند ٬قدم زنان خواهد رسید** در گوشه ی دامن خود آلاله ها٬ خواهد کشید** باران ابراهیمیان
-
از زیر سنگ هم شده پیدایم کن!
از زیر سنگ هم شده پیدایم کن ! دارم کم کم این فیلم را باور می کنم و این سیاهی لشکر عظیم عجیب خوب بازی می کنند . در خیابان ها کافه ها کوچه ها هی جا عوض می کنند و همین که سر برگردانم صحنه ی بعدی را آماده کرده اند از لابلای فصل های نمایش بیرونم بکش برفی بر پیراهنم نشانده اند که آب نمی شود از کلماتی چون خورشید هم استفاده کردم نشد ! و این آدم برفیِ درون که هی اسکلت صدایش می کنند عمق زمستان است در من .. اصلا از عمق تاریک صحنه پیدایم کن ! از پروژکتورهای روز و شب از سکانس های تکراری زمین، خسته ام ! دریا را تا می کنم می گذارم زیر سرم زل می زنم به مقوای سیاه چسبیده به آسمان و با نوار جیرجیرک به خواب می روم نوار را که برگردانند خروس می خواند . .. از توی کمد هم شده پیدایم کن...
-
شعر : کوه سهند و شهر شب پره ها
در دشتی دور دست شبی برپا بود کهکشانی از نور روی آب مرداب صوت پرواز دوبال جاری از یک خفاش دسته های شب پره در مسیر مهتاب پیچیده در جنگل سرو عطر جادویی باد پرستویی غرق خواب روی سپیداری بلند شرشر چشمه براه از دل کوه سهند چون سحر می آمد قامت شب خم شد زیر سنگینی ماه ستاره از شرم سرید کنج ایوان افق روز و شب در گردش٬ دشت ساکن ترین جا بود پرستو اما به سفر می اندیشید ….. ****شهر شب پره ها**** می چکد روی ناودان شب من٬ شرشر ستاره ها*** جام نوری از ماه٬ سر می کشند سایه ها*** بغچه خواب می پیچد٬ واژه های چشمم را*** چرت بیجا می زند٬ قلم خوشخواب من*** جیرجیرک مثل هر شب٬ زده زیر آواز*** گل شب بو داده٬ عطر خود را پرواز*** بید مجنون حیاط٬ تاب می دهد شاخه ی خود*** شاخه سرگیجه گرفت٬ تا کمی خوابش برد*** شب پره سرگردان٬ پر کشیده...
-
صداقت چشمانت
ساعت را بیدار کرده ام تا که زنگ نزند از تکرار پرده ها را به بند کشیده ام تا پرنده نور در اتاقم پر بکشد عودی روشن کردم با عطر جنگلهای خیس و باران خورده در راهروی رو به حیاط لحظه ای ناخواسته شیرجه ای زدم در آیینه پیکرم شکست از این سقوط بی حساب تازه در نگاه مادرم فهمیدم آنچه در چشمان او میبینم از صداقت آینه ها میکاهد ومن چقدر خوشبختم و چه در اشتباه بودم که ندانستم خانه ام با تو نیازی به نور و عود آینه و ساعت نداشت برای همیشه بمان مادرم این تمام خواسته من است. باران ابراهیمیان
-
شعر سهراب: آسمان مال من است
هر کجا هستم باشم آسمان مال من است پنجره ، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است چه اهمیت دارد گاه اگر می رویند قارچ های غربت ؟ من نمی دانم که چرا می گویند : اسب حیوان نجیبی است کبوتر زیباست و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید واژه ها را باید شست … سهراب سپهری سهراب سپهری و کودکانه هایش
-
آمد بهار آمد بهار …
جوانه می کشد چنار ٬بر سر شاخه های پیر شکوفه های صورتی٬ میچکد از درخت سیب غرق شکوفه شد زمین ٬برگ بالای چنار میشکفد غنچه نو٬ بر لب گلهای بنفش پر از بنفشه میشود٬ دامن کوههای بلند صدای بال چلچله ٬میرسد از مسیر باد نسیم میوزد به باغ ٬هم نفس چلچله ها نوگل ناز باغچه در بغل پروانه ها با شیطنت میگفت به گل آمد بهار آمد بهار باران ابراهیمیان
-
گرافیتی چیست
گرافیتی، نقاشی دیواری یا دیوارنگاری (واژه ای که در مقالات به عنوان برگردان فارسی نام این هنر به کار می رود) به نوشته ها و نقاشی هایی گفته می شود که سال هاست بر دیوار شهرهای مختلف دنیا نقش بسته و جای خود را باز کرده است . منتقدان گرافیتی البته به دلیل اینکه نقاشی ها بی اجازه بر دیوارها ظاهر می شوند خیلی از این هنر استقبال نمی کنند، اما در فضای شلوغ شهرها که تبلیغات و آگهی ها به هزار نوع و شکل مختلف بی اجازه به حریم و حتی ناخودآگاه ما نفوذ می کنند، بسیاری از هنرمندان گرافیتی این حق را برای خود قائلند که با تمام مخالفت ها و موافقت ها به کارشان ادامه دهند. البته گرافیتی هنری قابل اعتنا و تاثیرگذار است از نظر شهرداری و دولت برخی کشورهای دنیا چون آلمان پذیرفته شده است و حتی در لیست وظایف بعضی از این شهرداری ها حفاظت از گرافیتی ها دیده می شود! گرافیتی در ایران گرافیتی که...
-
شعر: سرزمین لاله ها
نامه ای نوشت باد به سرزمین لاله ها *** ژاله ای زغم نشست باز به پرچین باغ ما*** شاخه ای شکست حیف زیر فشار بادها*** لاله ای سقوط کرد تا شکست شاخه ها*** منظره ای غرق برگ کشیده شد رنگ رنگ*** از سر پرچین باغ تا لب جوی بلند*** چنارهای شهر ما را پریشان کرده باد پاییزی امسال *** سربرده حوصله رفتگرها را جمع کردن برگهای خشک پارسال*** خواب آلوده بچه ها میروند به مدرسه*** کوچه پر میشود از صدای خش خش و خنده*** روزها آب میروند و شبها قد میکشند*** خدایا شکر برای این همه لطف زیبنده*** فصلی آمد که بوی مدرسه میدهد*** بوی نویی کتاب و دفترها*** فصل بارش باران*** فصل رحمت منان*** فصل خوب دوستیها*** فصل مهر و مهربانیها*** شعر: خانم باران ابراهیمان
-
چگونه بچه خوبی باشیم؟
شما می توانید بچه خوبی برای پدر و مادرتون باشید، همین طور میتونید با انجام کارهای زیر، از نظر همه خوب باشید: به حرف پدر و مادر خود گوش کن و غر نزن. همچنین به حرف بزرگترهای مورد اعتماد مثل معلم ، مدیر، ناظم گوش کن. اتاق خود را تمیز کن و وسایل را مرتب کن و زباله ها را جمع کن. تراشه مداد ها را روی فرش نریز کارهایی که از شما انتظار دارند را انجام بده. به پدر و مادر خود احترام بگذار. هرچه بیشتر به اونها احترام بگذاری اونها بیشتر به حرفات گوش می کنند. احترام گذاشتن به معنی اطاعت کردن نیست. یعنی بعضی وقت ها ممکنه با هم اختلاف هم داشته باشید ولی به تصمیم اونها احترام بگذاری. منبع: سایت ویکی هاو
-
فارسي ساز فتوشاپ ۷
یکی از مشکلات مهم کاربران نحوه فارسی نویسی در برنامه فتوشاپ است ، که به راحتی حل می شود. سلام دوستان عزيز
شعر: در آیینه انکار کسی را دیدم که حتی شباهتی با من نداشتدر آیینه انکار کسی را دیدم که حتی شباهتی با من نداشت»»»» و چه سرسری نگاهم گذشت در جایی که باید متوقف میشد»»»» حتی تلنگری نزد به شانه های پر از غرور من»»»» موهای سپیدی که بر سرم نشست»»» من جوانی ام را پیر زنگار نگاهم کردم»»» و چه خودخواهانه افترا به آیینه ها می بستم»»». قناری مدعی بود قفس ساز پرواز را از روحش دزدیده *** سالمندی از مراقبش شاکی گفت که حضورش باور بی کسی را برایش زنده میکند*** منتظر غرض ساعت را میفهمد*** پشت در مانده از قفل ها بیزار است *** ستاره هرگز روشنایی روز را درک نخواهدکرد*** همه به سایه در تابستان احترام میگذارند*** چایی به اندازه شراب در شعرها بهایی ندارد*** و من باچشمان خود عاشقان پول رادیدم که برای فقرا کاری جز دعا از دستشان بر نمی آمد آنها رهرو دین زدم گرفتم بردم بودند اما افسانه های زیبایی از انسانیت شعارشان بود «««شاعر...
لبخند چشم توتنها دلیل من که خدا هست و این جهان زیباست ، وین حیات عزیز و گرانبهاست : لبخند چشم توست! هر چند با تبسم شیرینت ، آن چنان ازخویش می روم، که نمی بینمش درست! لبخند چشم تو در چشم من ، وجود خود را آواز م دهد . در جسم من ، تمامی و روح حیات را پرواز می دهد جان مرا ، – که دوریت از من گرفته است – شیرین وخوش، دوباره به من باز می دهد. فریدون مشیری
لحظه های شاعرانهرودخانه ها رودخانه ها * فکر می کنند* سنگ ها چرا نشسته اند* سنگ ها* فکر می کنند* رودخانه ها چرا* با شتاب می روند* کمال شفیعی خنده های من مادرم* نشست و غصه بافت* خند های من* غصه های چند روزه را شکافت* شهلا شهبازی سرفه های چنار یک کلاغ، یک چنار* لانه ای میان شاخه هاست* یک پرسیاه و چرک* در پیاده رو رهاست* روزهای آسمان* روزهای من* لحظه لحظه اش پر از غبار* سرفه های خسته چنار* دود می کند اتومبیل* مثل ابر* پهن می شود به روی شهر* زخم می شود گلوی شهر* حسین احمدی
چگونه شلوار جین زاپ دار تهیه کنیماگر داشتن ظاهری متفاوت و امروزی برای شما بسیار مهم است در اینجا ما به شما طرز آماده کردن شلوار جین زاپ دار با صرف هزینه کم را آموزش می دهیم . مواد لازم : یک شلوار قیچی سنجاق سنگ پا در ابتدا جاهای که میخواهیم را با قیچی می بریم و بعد با سنجاق قفلی دو سر محلی که قیچی کردیم را می بندیم. بعد با سنگ پا محکم روی محلی که قیچی کردیم می کشیم تا هم نخ کش شود و هم کمی سنگ شورشود البته با دست هم میشه نخ کش کرد . شلوار را بر میگردانیم و بعد با نخ و سوزن هم رنگ شلوار از زیر می دوزیم . چگونه شلوار جین زاپ دار تهیه کنیم آموزش زاپ دار کردن شلوار
برق انداختن در فتوشاپدر این پست با شما هستیم با آموزش ویدئویی ایجاد افکت برق انداختن روی نوشته با زیر نویس فارسی در برنامه فتوشاپ با حجم ۴ مگابایت و کیفیت نازلی
من یک سیلی نوش جان کردم !سیلی خوردن از پدر البته … اگر آ ن ها تو را کتک نمی زدند بدون شک بهتر بود. آیا واقعآ می دانی چرا سیلی خوردی؟ چرا تا این حد آ ن ها را عصبانی کردی که کتک خوردی؟ خوب بررسی کنیم. آ یا پدرت نگرانی مهمی دارد؟ آ یا پدرت برای این که بیکار است عصبی است؟ آ یا چیزی ام را دلخور کرده؟ نه؟ در این صورت، بیخودی دنبال جیزی نگرد. آن ها پدرو مادری هستند که عادت به کتک زدن ندارند. فقط ناگهان زود از چیزی عصبانی شده اند. اگر مشاهده می کنی که پدر ت با یک آره یا نه، از کوره در می رود و عصبی می شود، خودت را کنار بکشی تا وضع خرابتر نشود. خواهی دید اگر تو به بر و پایش نپیچی، جلوی کتک خوردنت را می گیری. یادت باشد، که پدرها و مادر ها وقتی از دستشان در می میرود و بچه هایشان را کتک می زندند، خودشان خیلی ناراحت می شوند. با اطرافیان خودت حرف بزن. با پدر بزرگ و مادر بزرگت حرف...