حکایت های خواندنی
یه روز ملانصرالدین از همسایه اش دیگی قرض کرد تا غذا بپزه و بعد از چند روز دیگ را همراه با یه دیگ کوچیک دیگه به صاحبش پس داد . صاحب دیگ گفت این دیگچه که از من نیست، ملا نصرالدین جواب داد: دیگی که به من قرض داده بودی، در منزل ما زایید و الان من مادر و بچه را برایت آورده ام .
چند روز بعد، ملانصرالدین دوباره به سراغ همون همسایه رفت و دیگش را به امانت گرفت، مدت ها گذشت و دیگ را به همسایه پس نداد، همسایه صاحب برای اینکه دیگش را پس بگیره درخونه ملا اومد، ملانصرالدین در جواب گفت : دیگ شما سر زا رفت. صاحب دیگ خشکش زد و گفت مگه می شه که دیگ سر زا بره؟ ملا پاسخ داد: دیگی که بچه می زاید سر زا هم میره!!
راه به این نزدیکی، کرایه به این سنگینی، یه امایی درشهموش ها از دست گربه ای در عذاب بودن.روزی تعدادی از موشها دور هم جمع شدن تا نامه ای به گربه بفرستن که دیگه به اونها آزار نرسونه . به یکی از موشها که از بقیه کوچیکتر بود، گفتن این نامه را ببر به گربه بده، ما هم عوضش به تو صد تومان کرایه می دیم. .موش کوچولو کمی فکر کرد و گفت : من نمی برم . پرسیدند چرا ؟
موش گفت : راه به این نزدیکی و کرایه به این سنگینی، یک امایی دارد .
پول ( که ) علف خرس نیست
شاید این ضرب المثل را زیاد شنیده باشیدف خصوصاً وقتی که از پدرو مادرتون پول خواستید بگیرید تا با دوستاتون تفریح کنید. یا وقتی که چیزی خردید که به نظر اونها ارزش خریدن نداشته حالا اصلا علف خرس چیه؟
علف خرس گیاهیست با بوته های بزرگ که برگهای بریده بریده داره و میوه اون هم قرمز رنگه و از اونجایی که تعدادش خیلی زیاده ، به بی ارزش بودن معروف شده. گفته شده که بیشتردر آفریقا وجود داره.
بزک نمیر بهار میاد ، خربزه و خیار میاداین مثل را وقتی بکار می برن که می خوان با وعده دور و دراز، کسی از سر خودوا کند،!
بز حیوانی هست که هرجوری شده، شکم خودش را سیر میکنه. حالا فکر کنید که بز کوچیکی (بزغاله) را که در زمستان سخت و سرد گرسنه هست، صاحبش به جای دادن علف ، به او وعده فصل بهار را میدهد؛ که ای بُزک عزیز! اگه سه ماه زمستان گرسنگی را تحمل کنی، در فصل بهار که کمبزه (خربزه کال و نارس) و خیار میرسه ، می تونی سیر از اونها بخوری!
خروس اگر خروس باشه، تو راه هم می خونهیه روز یه مردی به خونه یکی از فامیلاش توی روستا رفت . توی حیاط خونه خروس چاق و قشنگی دید، با خودش گفت ، این خروس را بدزدم و ببرم . صبح زود، بیدار شد، خروس را گرفت و در خورجین خرش گذاشت و خواست که بره که یه دفعه صاحب خونه بیدار شد ، گفت چرا به این زودی می ری ؟ صبر کن تا صبح بشه و خروس بخونه، بعد برو . او جواب داد : خروس اگه خروس باشه، تو راه هم می خونه . صاحبخانه از این حرف چیزی نفهمید ، هوا که روشن شد و رفت توی حیاط ، دید خروسش تو قفس نیست تازه فهمید که معنی این جمله چیه.
مثل سگ پشیمون …یه روزی یه سگ گرسنه استخونی پیدا کرده بود ، اون را به دندون گرفت و رفت تا تا یه گوشه راحت اون را بخوره. به جوی آبی رسید. وقتی خواست از آن آب عبور کند، عکس خودش را تو آب دید خیال کرد که سگی داخل آب هست و استخونی به دهن گرفته ، طمع کرد و با خودش گفت اون استخوان را هم از دهن اون سگ بگیرم و برم با خیال راحت هر دو تاش را بخورم . سگ بیچاره تا دهنش را باز کرد تا استخوان را از سگ بدزده، استخون خودش را هم از دست داد . و از کارش حسابی پشیمون شد .
منم ( من هم ) تا یکشنبه بیکارم !!!خری داشت می مرد، سگی کنارش منتظر نشسته بود تا خر بمیره و حسابی دلی از عزا به در بیاره . خر به سگ گفت: بی فایده اینجا نشین من تا یکشنبه نمی میرم . سگ گفت : منهم تا یکشنبه بیکارم.
منبع: http://masaloasal.blogfa.com/category/11