من خنگول نیستم !
همراه با هر حق ، مسئولیت و تکالیفی وجود دارد . یکی از مسئولیتهای مهم من مراقبت از خودم است . من باید تلاش کنم استعداد های خودم را بشناسم و آنها را شکوفا کنم . برای مثال آقای معلم به من میگوید تو در نابود کردن کلاس استعداد داری . باید به من امکان آوردن بولدزر را به کلاس بدهند تا استعدادم شکوفا شود و کلاس را طوری که می خواهم نابود کنم یا آقای ناظم می گوید تو استعداد عجیبی در تولید صداهای گوش خراش داری . باید به من اجازه بدهند تا بوق و شیپور به مدرسه بیاورم و مسئولیتم را در تولید صداهای گوش خراش انجام دهم . من نسبت به پدر و مادرم مسئول هستم و باید به نصحیت هایشان گوش کنم . پدر و مادر مرا نصحیت می کنند که بچه آرام باش . وقتی آرام می نشینم ، پدر و مادر میگویند : « بچه می خوای چه آتیشی بسوزونی که ساکت شدی» و ما نمی دانیم با این مسئولیت سنگین چه کار کنیم .»
در محل زندگی ام باید جوری رفتار کنم که همسایگان آزرده نشوند مثلا وقتی با توپ شیشه خانه همسایه را شکستمی باید از همسایه عذر خواهی کنیم و اگر همسایه زیاد عصبانی بود باید فرار کنیم تا همسایه را شکستیم باید از همسایه عذرخواهی کنیم و اگر همسایه زیاد عصبانی بود باید فرار کنیم تا همسایه در عصبانیت کاری نکند که بعد پشیمانی به بار بیاورد .
من نسبت به محیط زندگی خود مسئولم. من باید جلوی خشک شدن دریاچه ارومیه منقرض شدن یوزپلنگ ایرانی را بگیرم . فقط نمی دانم چطور باید این کار را انجام بدهم . ولی قول می دهم حتی به قیمت کثیفی و بیماری آن قدر حمام نروم تا دریاچه ارومیه پر آب شود .من با این همه مسئولیت فقط نمی دانم چرا باز به من میگویند خنگول هستی ! من خنگول نیستم…